فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

بالا پایین

تازه فهمیدم که تا الان. بجای کیبورد فارسی داشتم با کیبورد افغانی تایپ میکرده ام! حالا که درست شده جای حروف عوض شده و اصلا احساس راحتی نمیکنم برای فارسی تایپ کردن!

دیشب دوس پسر هم خونه ایم اینجا بود. خواهرش بهم پیام داد و گفت که برو پیشش مراقبش باش! پرسیدم چی شده گفت برادرمون فوت کرده!

بدو بدو و نگران رفتم صداش کردم دیدم داره میخنده و خوبه! یواشکی به دوس پسرش گفتم که فلان شده و مراقبش باش. اونم گفت اوکی ولی اگه نمیدونه ما بهش نگیم و بخابه راحت امشب فردا بهش بگیم. منم گفتم اوکی.

الان ۱۲ ساعت گذشته و این دختر همچنان خم به ابرو نیاورده جلوی من و دوس پسرش

خدا بهش صبر بده

من باید چیزی به روش بیارم؟

هنوز نمیدونه که میدونم خودشم چیزی بهم نگفته

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد