فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

چهاردهم . نمیترسی؟

من توی یه ساختمون 4 طبقه 7 واحدی زندگی میکنم. یکی از واحدای طبقه پایینم یک خانوم پیریه که ادبیات گفتاریه خیلی جالبی نداره! یا بهتر بگم بددهنه و راحت به هرکسی فحش میده! تقریبا هفته ای یک بار سر و صدای خیلی حرفای زشتش مزاحمم مییشه و دعوا درست میکنه!

همسایه دیوار به دیوارم یه پسر عذبه به اسم آقای "سین" که بدجوری معتاد و لاغره و موهای بلند و مشکی ای داره و احتمالا توسط خانواده اش ترد شده!

گاهی بوی چیزایی که استفاده میکنه تا خونه من میاد و گاهی آهنگ های خیلی فاز داره خیلی بلند میزاره که واقعا ایجاد مزاحمت میکنه!

خونه های دیگه هم داستان خاص خودشونو دارن اما خب در این پست خیلی جای بحث و گفتنشون نیست.

دیوار به دیوار ساختمون ما یک باغه که یه سگ خیلی بزرگ داره ازین دوبرمن ها که پلیس ها هم دارن واسه کشف مواد مخدر!

شبا که میشه از روی آزار شروع میکنه پارس کردن!

تنهایی و سکوت خونه هم که به کنار!


همه اینا باهم یه طرف! نمیدونم چرا هرکسی که میاد یکی دو روزی مهمونم میشه اولین چیزی که میپرسه اینه که "اینجا نمیترسی؟"

خب به فرض هم که بترسم! این شرایط منه! باید بهش عادت کنم! اصن بترسم که چی! اصن از چی بترسم؟؟؟؟


شاید قبلا میترسیدم! الانم اگه به چیزای ترسناک فکر کنم شاید بترسم!

ولی وقتی میدونم سایه ای که روی دیواره نتیجه تابیده شدن نور به یه جسم تاریکه دیگه ترسی برام نمیمونه!

وقتی میدونم توانایی کشتن پشه، سوسک، مارمولک و هر حشره احتمالی دیگه ای رو دارم چرا باید بترسم! 

من شجاعم و قهرمان زندگی خودم 

نظرات 3 + ارسال نظر
LLLooVVVeee سه‌شنبه 30 شهریور 1395 ساعت 15:38 http://lovee24.us.to

عید را بهانه کنیم تا به همه کسانی که دوستشان داریم سلامی بکنیم!
از ته دل عیدتون مبارک
باعث افتخاره به منم سر بزنید
98651

ممنون.
عید شما هم مبارک
حتمن بهتون سر میزنم

ماریا سه‌شنبه 30 شهریور 1395 ساعت 11:12 http://Mankhodamam.blofsky.com

اماااان از همسایه بد اماااااان

اماااااان از همسایه بی ملاحظه!

پسر لکه ای سه‌شنبه 30 شهریور 1395 ساعت 02:28 http://stainboy.blogsky.com

جای دیگه نبود بری خونه بگیری؟؟
خب تو که اینجور جاهارو دوست داری حداقل میرفتی آبشاره نیاگارایی رود آمازونی جزیره ی آدم خوارایی چیزی خونه میگرفتی، فوقه فوقش مارمولکاش یه کوچولو بزرگترن
چقد خوبه که از خودت کامل میگی، خیلی کمن اینجور آدما :)

خیر سرم جای خیلی خوبی خونه گرفتم

دیگه نگم از بقیه همسایه ها و شغلشون و زندگیشون...

حالا کم کم بیشتر از خودم میگم براتون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد