فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

بی عنوان

وقتی بعد از 2 سال هنوز دنبالت میام یواشکی و به کارایی که میکنی فکر میکنم به اینکه الان کجایی و در چه حالی... بعد یهو میبینم عقد کردی ... فکر میکردم میتونم راحت مث یه آدم متمدن با این قضیه کنار بیام... تو که دیگه مال من نیستی... تو که دیگه هیچ ارتباطی با من و زندگیم نداری... پس چرا اینقدر ناراحتم :( چرا مال من نشدی؟ 

همه خوش گذرونی هامون باهم بود حالا رفتی با یه دختر چادری ازدواج کردی ؟؟ چجوری دلتو برد؟؟ با کامنتایی که زیر پستات میذاشت؟؟؟

کاش بمیره :( ولی نه اگه بمیره تو خوشبخت نمیشی :( کاش من بمیرم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 14 شهریور 1396 ساعت 23:07 http://dastankhoneh.blogsky.com/

عین من

برفک دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت 00:35 http://contrast.blogsky.com/

هه.. تو هم عینِ من شدی رفت..
منم سعی کردم روشنفکرانه باهاش کنار بیام..

خیلی سخته ... خیلی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد