هرکسی یه سمتی میره که شاید هیچ وقت انتظارشو نداشته
وقتی نگاه میکنم میبنیم به همه چیزایی که به سختی برای داشتنشون تلاش کردم نرسیدم! در حقیقت به چیزایی رسیدم که هیچ تلاشی براشون نکردم! (چیزای بدی هم نیستن) ولی اگه داستان اینجوریه خب چرا الکی الکی تلاش کنیم واسه چیزی که شاید هیچ وقت بهش نرسیم؟؟؟ ینی میخام بگم همین که تلاش میکنیم داریم احتمال اینکه برسیم بهش رو کم میکنیم ! بیخودی از خودمون دورش میکنیم چیزی که میخاییم رو!
یکم یه جا بشینیم شاید خودش بیاد سمتون خب :)) همین تصمیم جدیدمه! میخام دیگه زیادی واسه چیزی تلاش نکنم تا همه چیو جذب کنم!
اولش که اومدم ارشد بخونم به همه چی فکر میکردم بجز اینکه توی حوزه ی مغز بخام کار کنم! مغز خیلی خوفناک و پیچیده طوره!
اون اوایل با یکی از هم کلاسیام صحبت میکردم ازش پرسیدم چرا اومدی مهندسی پزشکی بخونی؟
گفت میخام همه چیو راجب مغز و بخش کاگنیتیو بدونم و خیلی برام هیجان انگیزه یاد گرفتن در این زمینه و این حرفا :)) بعد من بهش حسودیم شد که چقد هدفش مشخصه و چقد انگیییزه داره واسش! و من تا همین یک ماه پیش نمیدونستم که میخام چیکار کنم!
الان رفتم همون سمتی که اون بنده خدا میخاست بره و اون حتا به هدفش نزدیک هم نیست!
میفهمم که چقد مغز هیجان انگیزه و انقد ذوق دارم واسش که بک گران لب تابم شده این عکسه :
علاوه بر اون کلی علاقه و انگیزه و ذوق دارم برای فهمیدن اطلاعات و چیزایی که دنبالشونم :)
زبان هم شرووع کردم و میخونم .... کاش اگه قراره از ایران رفتنی بشم همه چی خوب پیش بره و خیلی سخت نگذره بهم :)