هروقت که دلم میگیره این متن میاد و توی سرم میچرخه :
دلتنگی های آدمی را
باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره
نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی .... به اشکی ناریخته می ماند
سکوت .... سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
مث الان.
االانم با وجود اینکه خوشحالم و حالم خوبه ولی به نظرم همه چب خرابه! دلم به ششششدت گرفته !
دیروز واقعن روز خوبی بود برام
همه وقتمو با آدمی که دوسش دارم پر کردم
آخر شب هم که قرار شد منو برسونه خونه یه وری دیگه رفت و باهم رفتیم قلیون کشیدیم و بعدشم اومد خونه پیشم و .... واقعن وقتی هست از زمانی که باهاش میگذرونم لذت میبرم. کاش اون بیشعور اینو میفهمید. میفهمید که چقدر دلم میخاد همیشگی داشته باشمش
ولی نمیشه
نممیشه که بشه
کاش یه راه دائمی پیدا میکردم که دلم کمتر بگیره
که بشه همه غصه ها رفع بشه
که بشه حال دلم،/دلامون،/دلاتون خوب بشه
میدونم که فقط مشکل من نیست و خیلیا هستن و دلشون از خیلی چیزا گرفته
شاید اول باید یاد بگیریم بزرگ باشیم. یاد بگیریم از کسی توقعی نداشته باشیم، که اگه توقع داشته باشیم و توقعمون برآورده نشه امیدمون نا امید میشه و دلمون بدجور میشکنه و میگیره
شاید باید یاد بگیریم به کسی وابسته نشیم
وابستگی هم بد چیزیه، که وقتی باید تموم کنیم همه چیو و خداحافظی کنیم دلمون خر میشه و مث سگ میگیره و پشیمون میشیم