فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

خاطرات

اون موقع که تازه باهاش آشنا شده بودم هنوز زمان یاهو مسنجر بود

اوایل داغ بودم و از چتای روزای اولمون بک آپ گرفتم توی فایل نوت سیو کردم

رفته بودم سراغشونو میخوندمشون

کاش این همه حرفای قشنگی که به من میزد رو واقعی میگفت

میگفت میترسه من تنهاش بزارم

من بودم و اون رفت

زن گرفت

باورم نمیشه

8 تیر عقد کرد

28 دی عروسی

به این سادگی دو سال بعد از جدا شدنمون من هنوز فراموشش نکردم و اون ....

من هنوز به یاد اونم و اون ....

دلم واسش تنگ نیست ولی یکم ناراحتم که توی این مدت من حتی نتونستم با کسی دوست بشم و اون ...

درست حسابی سر و سامون گرفته

خوش به حالش

کاش زندگی منم سر داشت سامون داشت

عکسامونو پاک کردم همون موقع ولی چت هایی که هست ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد