فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

بارون

آسمون از صب انگار سوراخ شده

میباره  و میباره و میباره....

بدم نمیومد برم بیرون یکم هوا بخورم ولی با این وضع فک کنم نرم بهتره

امروزم دوباره دلتنگی و غم و غصه هام به اوج خودش رسیده

سعی کردم هرجور شده خودمو سرگرم کنم تا اینجای روز، ضرف شستم، دستشویی رو شستم، کف آشپزخونه رو سابیدم....

موندم بقیه روز رو چیکار کنم!


یه اسپری شیشه پاک کن خریدم خیلیییی بوش خوبه! بوی یه عطر مردونه رو میده که اسمشو نمیدونم! دوس دارم همه خونه رو باهاش تمیز کنم که همه جا بوشو بده :))

نظرات 1 + ارسال نظر
زهرا دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 16:01

چقدر جمله اخری که نوشتی خوبه. میتونم کاملا بفهمم اش. یه بار درباره ی مکانیسم رفتاری که عطر و بوها با مغز و خاطرات ما انجام میدن یه چیز نوشتم. البته ناقص موند هروقت کامل شد میزارمش تو وبلاگ.
پستت خیلی خوب و ساده بود. اینجا هم داره بارون میاد. هوا محشره.

یه اطلاعات کوچیکی راجب این قضیه عطر و ... دارم :) ولی خوشحال میشم بزاری و بخونمش

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد