فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

پرتقال

پرتقال پرتقال که میگفتن همین بود؟؟

ولی خدایی انقد استرس داشتم اصن نفسم بالا نمیومد! دست و پامم یخ کرده بود و میلرزید :))

خیلی حیف شد نتونستیم ببریم ها :(

نظرات 1 + ارسال نظر
:-) سه‌شنبه 5 تیر 1397 ساعت 09:48 http://dastankhoneh.blogsky.com/

عه نبردیم
من دقیقه 73 اینا بود خوابم برد ندیدم
مگ مساوی نشدددد
یعنی هیجیییی
عجبااا

نه دیگه :(
حیییف شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد