فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

سالگرد

امروز که هفتمه

فردا میشه هشتم

اولین سالگرد ازدواج دوس پسر سابقمه :) خوش به حال خودش و زنش!

خیلی دلم نمیخاد الان جای اون باشم ولی میدونم اگه جاش بودم خیلی احساس خوشبختی داشتم :)

دارن واسه سالگردشون میرن کربلا :) خیلی دلم نمیخاست جای اونا باشم ولی چقدر احساس خوشبختی داره ... چقدر حسودیم میشه که این احساس میتونست مال من باشه :(

نظرات 2 + ارسال نظر
:-) پنج‌شنبه 7 تیر 1397 ساعت 18:31 http://dastankhoneh.blogsky.com/

فک کن ممکنه فقط چن ماه دیگ فرصت زندگی داشته باشی و به کارهایی ک میخوای انجام بدی فک کن و با خودت بگو به چیزی ک ارزش زندگیمومیاره پایین فک نمیکنم..
+من دارم میرم بانو الف جان!چون شما متوجهش شدین به شما میگم..اگ نیومدم حلالم کنید

:(
مراقب خودت باش
زود برگرد
برگشتی خبر بده بهم :( نگرانتم :( :( ایشالا چیزیت نباشه و زود خووووب شیییییییییییییی

:-) پنج‌شنبه 7 تیر 1397 ساعت 13:13 http://dastankhoneh.blogsky.com/

عی بابا بهش فک نکن

میشه مگه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد