چراغ قرمز:
دارم بیرونو نگاه میکنم ولی در حقیقت نگاه نمیکنم
خیره شدم فقط
شادمهر داره میخونه باید که ازینجا برم فرصت موندن ندارم داغ ترانه رو لبام شوق رسیدن تو تنم ...
توی سرم غوغاس
سعی میکنم تمرکز نکنم روی فکرای توی سرم
سعی میکنم با دقت بیشتری به خونه ها و خیابونا نگاه کنم
یاد اون روز میافتم که توی پلی لیست مهدی همین آهنگا پشت سر هم پلی میشد ...
ایستگاه ولنجک:
بی ار تی هنوز خلوته
هنوز فرصت دارم خودمو جمع و جور کنم
به کارایی که امروز باید انجام بدم فکر میکنم
حساب سر انگشتی کردم اگه 9 برسم و 6 یا 7 برگردم حدود 10 ساعت وقت دارم که شاید 8 ساعتشو بتونم مفید بخونم
چقدشو زبان بخونم؟ چقدشو روی پروژه ام کار کنم؟ توی همین فکرام که ایستگاه نمایشگاهو رو میکنه ...
شادمهر هنوز داره میخونه ... باورم کن که فقط باور تو میتونه قفل قفس رو بشکنه ...
دلم واسه الفرد تنگ شده ولی شاید اگه امروز بیاد نزاره درست حسابی درس بخونم
ولی خب بیاد هم دلتنگیم رفع میشه
دلتنگی چی چیه
خیلی وقته ندیدمش باید تمام شده باشه!
ایستگاه آتی ساز:
امروز روز اول هفته اس و میتونه روز خوبی واسه شروع هرررچیزی باشه
درس
زندگی
عشق
برج میلاد با ساختمونای کنارش ازینجایی که دارم میبینمشون خیلی خارجکی به نظر میان! همه بلند و قد کشیده
یادمه یه روز صب که داشتیم میرفتیم دانشگا آلفرد اینو بهم گفت و من با وجود اینکه این همه ازونجا رد میشم تاحالا متوجه همچین چیزی نشده بودم!
وجود یه آدم توی زندگی چقد میتونه دید آدمو نسبت به همه چی عوض کنه
پل مدیریت:
اینجا آدمای زیادی پیاده میشن، آدمای زیادی هم سوار میشن! کجا میرن با اییین همه عجله آخه
آدمای توی این ایستگاه قیافشون یه جوریه که انگار مهمترین کارای دنیا رو دارن!
محو ماشینای توی اتوبان دارم
سعی میکنم از قیافه ی راننده هاشون یه چیزاییو حدس بزنم...
ایستگاه ملاصدرا:
بهش میگن قضاوت شتاب زده! یه بازیه که من و آرزو باهم شروعش کردیم
آدمای رو میبنیی و سعی میکنی یه چیزاییو راجبشون حدس بزنی بدون اینکه هیچ شناختی نسبت بهشون داشته باشی
پیرا... جوونا ... دوتاییا ... هرچند اکثر ماشینا تک سر نشینن
ولی خب پیدا میشن اونایی که خانواده باشن یا حداقل دو نفره باشن
توی این همه رفت و آمد و شولوغی دوبار شده ببینم شوهراییو که موقع رانندگی داد میزدن سر خانومشونو و دعوا میکردن و خانومه هم مشغول گریه ...
از دیشب که فرهاد آییش توی خندوانه گفت موتور سوار میشه همیش دارم سعی میکنم تصورش کنم
پل نصر:
وقتشه پیاده شم
چقدر میتونه روز خوبی باشه امروز واسه شروع
شروع هر چیزی...