فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

دو ماه و هفت روز

توی یکی دو روز گذشته هرروز داره به شمار دوستام اضافه میشه.

احساس خوبی دارم. نه که خوشحال باشم ها! نه! ولی میبینم دارم از پس زندگی بر میام.


--------


چند روز پیشا زنگ زدم خونه دیدم مامانم ماسک گذاشته و از بقیه با فاصله نشسته و یهو گفت کرونا دارم! دلم هرررری ریخت که چه خاکی به سرم بریزم من

خدا رو شکر حالش خوبه و فقط مشکل تنفسی به خاطر استفاده زیاد از الکل و وایتکس بوده! توی همه چی زیاده روی میکنه دیگه 


--------


آلبوم جدید نامجو! آلبوم جدید نامجو چقده خوبه آخه لامصب

هرروز اومدن و برگشتن توی مسیر (۲ ساعت از روز میشه) همش دارم آهنگاهشو گوش و میدم و هردفه میرسه به تیکه ی «روح چه مستهلککم» بغض چنگ میزنه ته گلومو



--------


باید تمرکز کنم

بیشتر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد