-
پونزدم . از هر دری گذری!
چهارشنبه 31 شهریور 1395 02:15
سه روزه شدیدا درگیر مهمون داری هستم! مسافت های خیلی طولانی راه میرم و جاهایی که تاحالا پا نذاشته بودم رو هم دیدم! مثلا اکباتان، ایستگاه مترو ارم سبز! ایستگاه مترو بیمه! هیچ کودومو تاحالا سرو کارم نیافتاده بود ولی امروز دیگه توفیق پیدا کردم تا یکم اینجور جاها رو هم چرخ بزنم و پیاده در بنوردمشون! چیزای جدید همیشه واسم...
-
چهاردهم . نمیترسی؟
سهشنبه 30 شهریور 1395 02:20
من توی یه ساختمون 4 طبقه 7 واحدی زندگی میکنم. یکی از واحدای طبقه پایینم یک خانوم پیریه که ادبیات گفتاریه خیلی جالبی نداره! یا بهتر بگم بددهنه و راحت به هرکسی فحش میده! تقریبا هفته ای یک بار سر و صدای خیلی حرفای زشتش مزاحمم مییشه و دعوا درست میکنه! همسایه دیوار به دیوارم یه پسر عذبه به اسم آقای "سین" که...
-
سیزدهم . پریشانی!
یکشنبه 28 شهریور 1395 11:08
میگن سیزده عدد نحسیه ها! میخوام توی شماره سیزدهم براتون یه چیز ناراحت کننده تعریف کنم که واقعا اتفاق افتاده برام! این نحسی تا آخر عمر قراراه روی این عدد بخت برگشته بمونه! سه شنبه نشسته بودم تک و تنها و یکم حال نامشخص داشتم! ینی نه میدونستم شادم! یا ناراحتم! یا خوشحالم! یا چیم! یه دفه از توی ذهنم گذشت که وااای باید...
-
دوازدم . منه این روزها
شنبه 27 شهریور 1395 21:33
دارم برمیگردم به روزهایی که دوسشون دارم روزایی که از شدت خستگی خوابم میبره و وقت واسه سر خاروندن ندارم حتی نبود وای فای رو بعضی جاها دیگه اصلا حس نمیکنم! نمیرسم همه پستای اینستا رو چک کنم! نمیرسم بعضی کپشن ها رو چندبار بخونم! نمیرسم گروهایی که الکی عضوشون بودمو همراهی کنم! درس و زندگی شروع شده دیگه! میخوام شروع خیلی...
-
یازدهم. امروز
جمعه 26 شهریور 1395 20:00
درسته دو روزه که درست نخوابیدم ولی امروز با دوستام واقعا بهم خوش گذشت. واقعا آدم لذت داشتن دوست هایی به این خوبی رو باید بدونه. از تک تکتون ممنونم که امروز رو اینقدر خوب ساختین با حضورتون (الف . الف. پ . میم. میم. میم. نون. سین. نون. ف. الف). باهاتون خیلی بهم خوش گذشت ... فقط ایکاش اونی که لازم بود باشه هم میبود......
-
دهم . حس خوب
پنجشنبه 25 شهریور 1395 21:34
دو رورزه صبح ها میرم پیاده روی ، خیلی حس خوبیه، نزدیک دو ساعت راه میرم با دوستم ... یک ساعت میریم، یک ساعت برمیگردیم. انقدر توی راه صحبت میکنیم که اصلا متوجه گذر زمان نمیشم. گاها از توی حرفامون نکات خیلی مفید و آموزنده هم در میاد توی این یک هفته دو کیلو کاهش وزن داشتم! لایف استایل خیلی سالمی دارم این چند وقته به علاوه...
-
نهم . راه آهن
چهارشنبه 24 شهریور 1395 20:59
هیچ وقت باورم نمیشد یه دوستی اینترنتی تبدیل به یه دوستی واقعی بشه، روزای اولی که باهاش چت میکردم احساس کردم خیلی شبیه همیم، اخلاقمون ، رفتارمون ، خانواده هامون ، عادت های بچگیمون، حتی گروه خونیمون! تنها فرقمون شهرامون بود که دو هزار کیلومتر از هم دور بودیم... اوایل سعی کردم به چشم یه رهگذر بهش نگاه کنم ، آدمی که اومده...
-
هشتم . کمی تا قسمتی داستان
سهشنبه 23 شهریور 1395 23:32
از وقتی باهاش اشنا شدم خودمو پیدا کردم، فهمیدم چی دوس دارم و چی دوس ندارم، چی بودم و چی هستم و چی میخوام بشم. فهمیدم عشق ینی چی، وفاداری ینی چی ... وقتی بهم قول داد خوشبختم میکنه تا آخر عمرمو کنارش رویا پردازی کردم ... حتی اسم بچه هامونو... و منم بهش قول دادم خوشبختش کنم عکاس بود و کمی مذهبی ... بهم قول داده بود جز من...
-
هفتم . انتخاب
دوشنبه 22 شهریور 1395 23:08
سلام ممنون میشم اگه اتفاقی چشمتون به این پستم خورد نظرتون رو بدونم. فرض کنید توی موقعیتی هستید که یک نفری هست که شما ازش خوشتون میاد، مطمئن نیستید آدم شماست ولی خب چون دوستتونه و باهاش راحتید یه وابستگی کوچیک احساسی بهش دارید و اون اصلا در جریان نیست و شما رو به چشم یک دوست همجنس خودش میبینه... با وجود اینکه اینو...
-
ششم : بد و بدتر
دوشنبه 22 شهریور 1395 14:55
پنج سال پیش بعد از افتادن یک اتفاقی توی زندگیم، تصمیمم رو گرفته بودم که برای همیشه تنها بمونم. تنها بزرگ شم، تنها درس بخونم، تنها کار کنم و تنها زندگی کنم. بعد از دو سال وقتی یه آدم جدید اومد توی زندگیم همه باورهام تغییر کرد. فهمیدم تنهایی زیاد هم چیز خوبی نیست. فهمیدم میشه آدم دوست های جدید دور خودش داشته و توی جمع...
-
پنجم . تصمیم کبری
سهشنبه 16 شهریور 1395 23:53
یکی از ویژگی های من اینه که نمیتونم در حالت نشسته فکر کنم یا تصمیم بگیرم! امروز پاشدم و احساس کردم زندگیم به فکر و سر و سامون نیاز داره، شال و کلاه کردم و راه افتادم تو خیابونا... بیست و نه هزار و پونصد و خورده ای قدم برداشتم و از بدو تولد تا روزی که قراره برم توی کفن از جلوی چشمم گذشت... تا بالاخره تونستم یه سری...
-
چهارم . بووووق بوووق
چهارشنبه 10 شهریور 1395 12:23
یه سری آدما هم هستن خیلی خوشبختن توی زندگیشون، زن دارن، بچه دارن، معروفن، خواننده خیلی خوبی ان! ولی نمیدونم چرا زندگی آروم بقیه مث خار شده رفت تو چش اینا! چرا نمیتونن ببینن یه عده بدبخت با شکست عشقی هاشون کنار اومدن و دارن زندگیشونو سر میکنن... خو لامصب حتما باید آهنگی بخونی که زندگی رو زهر کنی واسه اونی که شکست عشقی...
-
سوم . خوشحالی من
سهشنبه 9 شهریور 1395 01:48
دیشب که همچنان از استرس نتایج خوابم نبرد و به سختی خوابیدم، مابینش هم هی پا میشدم سایت سازمان سنجش رو رفرش میکردم که بیینم خبری هست یا نه! تا بالاخره حدودای سه و نیم ظهر که نتایج رو زدن و خدااا رو شکردقیقا همون چیزی بود که میخواستم. فقط امیدوارم بعدا ازین انتخابم پشیمون نشم! خلاصه اینکه خیلی خوشحالم ازین که همچون...
-
دوم. استرس فول!
یکشنبه 7 شهریور 1395 23:57
الان که یک شنبه مورخ هفت شهریور سال هزار و سی صد و نود و پنج هجری شمسی می باشد جهت ثبت در تاریخ عرض میکنم که بسیار استرس فول هستم! چرا که سازمان سنجش اعلام کرده که فردا مورخ هشت شهریور قراره نتایج نهایی آزمون ارشد رو اعلام کنه! من که تقریبا تکلیفم مشخصه ولی خب به هر حال سیب زمینی که نیستم که استرس نداشته باشم! همچنان...
-
یکم
یکشنبه 7 شهریور 1395 01:55
از این لحظه به بعد میخوام برای نوشته های وبلاگم شماره بزنم دوست دارم اگه چندین سال دیگه من بودم و این وبلاگ بود و خواننده ای هم در کار بود؛ به شمارگان پستام نگاه کنم و بگم وااای ینی من این همه حرف واسه زدن داشتم؟! امروز واسم روز شلوغی بود، روزای شولوغ تنهایی کمتر احساس میشه. کار خاصی انجام ندادم اما همین که به کارای...
-
دوست
شنبه 6 شهریور 1395 02:23
یادش بخیر بچه که بودیم همه بچه های محل و همسایه ها و مهد کودک و دبستان دوستامون محسوب میشدن حالا که بزرگ شدم میبینم چقدر دوست پیدا کردن سخت شده چقدر اطرافم پر از آدمه که دوست هستن و دوست نیستن! چقدر یکیو کم دارم که بتونم واقعا دوست خودم بدونمش بتونم هرموقع دلم خاست باهاش صحبت کنم، درد و دل کنم، غیبت کنم، پیشش بخندم،...
-
دچار یعنی عاشق...
یکشنبه 31 مرداد 1395 01:47
-
تحول
جمعه 29 مرداد 1395 00:07
دیروز تصمیم گرفتم متحول بشم! ینی دیگه غصه چیزای الکی رو نخورم ، ناراحت نباشم، احساس افسردگی نکنم، .... همه ما به خاطر شکست هایی که توی زندگیمون داشتیم ممکنه گاهی اوقات احساس ناراحتی کنیم و بریم تو فاز افسردگی (دقیقا همون حالی که من بیشتر وقتت هستم) ولی این حقیقت هست که نباید بزاریم بقیه زندگیمونو تحت تاثیر قرار بده...
-
تابستون
یکشنبه 24 مرداد 1395 18:43
تابستون یکی از فصل هاییه که همیشه دوست داشتم بدونم دلیل خلقتش چی بوده! از اونجایی که من جنوبی هستم و اگر کسی بدونه دمای هوای جنوب توی تابستون با چه اعداد نجومی ای برابری میکنه اون وقت دقیقا درک میکنه چرا من از تابستون خوشم نمیاد دلیل دیگه اش بیکاری و اوقات فراغت زیادیه که آدم یهو باهاش مواجه میشه! میگن برو سه ماه...
-
سلام
شنبه 23 مرداد 1395 03:02
سلام وقت همگی بخیر ممنون ازینکه قدم رنجه فرمودین و به وبلاگ اینجانب تشریف فرما شدین! من در زمینه وبلاگ داشتن و نوشتن بسیار بی تجربه هستم ولی تصمیم دارم ازین به بعد وقتم رو برای این وبلاگ بگذرونم و گااها روزمرگی هامو اینجا بنویسم اینم من : "الهه هستم 23 سالمه الان ؛ دوره لیسانس تموم شده و قراره که ارشد شروع بشه؛...