فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

بعد از مدت ها...

به نظرم وقت زیادی میشه که پست نزاشتم اینجا و اصلا سر نزدم از بس گرفتار بودم و مشغله ام زیاد شده بود.

توی این چن وقته حسابی از خجالت درسا در اومدم و میرم به سمت اینکه شنبه اولین میان ترمم رو بدم.

یه دکتر تغذیه هم که بهم معرفی شده بود رفتم و یه رژیم نه چندان سخت بهم داد و دو هفته اس که باهاش خوب پیش رفتم و کاهش وزن خوبی هم داشتم.

دوستای جدیدی هم توی دانشگاه پیدا کردم که نمیدونم چه موضعی باید نسبت بهشون داشته باشم. بزرگترین معضل زندگیم همیشه همین مقوله ی دوست بوده. آشنا شدن با آدما همیشه خیلی واسم ساده بوده ولی دوست موندن باهاشون خیلی سخت... بعد از یه مدت اصن به صحت دوستیم با بعضیا شک میکنم و ترجیح میدم فورا قطعش کنم و از بعضی ها هم خسته میشم و ترجیح میدم بازم قطعش کنم :(

کاش اینقدر اطرافمو خالی از دوست خالی نمیکردم!


دارم سعی میکنم همه چیو خوب و مثبت ببینم و امیدوارم همیشه بتونم همین باشم