فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

لیست

امروز صبح میان ترم دادم و به شدت افتضاح بود! بعدشم که با آقای آلفرد حسابی بگو مگو داشتم و مجبور شدم بشینم براش یکی از سوالای هوم ورکشو کد بزنم! بعدش رفتم کل تجریش رو گشتم که یه آکواریوم فروشی پیدا کنم و لاک پشت بخرم ولی پیدا نکردم متاسفانه! بعدشم رفتم پیاده روی با یکی از دوستام 

خلاصه که حسابی له له ام!

یک عالمه کار هم دارم که باید انجامشون بدم! یه لیست اینجا مینویسم ازشون که ببینم تا شب چنتاشونو انجام میدم، هرکودوم که انجام بشه جلوش DONE مینویسم ^___^

باید دو سری سوال کوییز طرح کنم DONE ✔

یه سری سوال میان ترم DONE

طراحی وب سایت شخصی برای یکی از درسام 50% DONE!

خسته ام دیگه نمیکشم :))

نامه سوم

محبوب من! آلفرد!

هر ساعتی که در فراغ شما سپری میشود همچون قطره ای زهر است که در جام زندگی من فرو میریزد و من ناگزیر به نوشیدن آن هستم.

ساعت هاست که از شما بی خبر مانده ام. شما را چه میشود؟ آیا دلتنگ من نمیشوید؟


دوستی میگفت تنها 21 روز اول سخت است و اگر این همه روز را دوام بیاورم بقیه اش بدون شما مثل آب خوردن از گلوی من پایین میرود.امروز که روز دوم است و من در نهایت دلتنگی خود به سر میبرم، مانده تنها 19 روز که شما را برای همیشه هضم کرده و دیگر دلتنگی و بیقراری نکنم.

به یاد شما آهنگ های نامجو را گوش میدهم و کلمه به کلمه ی آن ها را حفظ کرده ام.

دارم باور میکنم که دیگر نیستید...


ارادتمند

معشوقه ی دلخسته ی شما

با من گوش کنید

کجا باید برم

روزبه بمانی

دانلود با لینک مستقیم

نامه دوم

سلام آلفرد عزیز!

دیشب خواب دیدم گیسوهای بلندم  که به خاطر شما تا الان نگهشان داشته ام  به ناشیانه ترین حالت ممکن کوتاه شده بودند. آنقدر زار زدم که شاید بشود زمان را به عقب برگرداند و دوباره آن ها را داشته باشم ولی افسوس فاییده ای نداشت! میدانم برای برگرداندن شما هم گریه کردن هیچ فاییده ای نخواهد داشت!

اما تعبیر خوابم چیز خوبی است! نشان دهنده ی پایان غم و غصه هام باشد شاید اگر خواب زن چپ نباشد!

امیدوارم پایان همه غم و غصه هایم شما باشی.

امروز تصمیم گرفتم به ازای هرروزی که شما را ندارم یکی از استیکرهای قلب روی لب تابم را بکنم تا دیگر رنگی رنگی و شاد نباشد. تا اطلاع ثانوی هیچ کس حق ندارد بدون شما شاد باشد و شادی کند!


البته صبح که بیدار شدم رفتم روی ترازو و دیدم در این چند روز اخیر به خاطر اندوه نداشتن شما و اشتهای کم برای غذا خوردن و در حالت چمچاره بودن 4 کیلو از وزن خود را از دست داده ام! دروغ چرا دلم میخاهد شما برنگردید تا من تمام اضافه وزن خود را کیلو به کیلو از دست بدم و به وزن ایده آل برسم! اما بهرحال داشتن شما بهتر از داشتن وزن ایده آل است! از طرفی داشتن وزن ایده آل هم چیز کمی نیست!

خلاصه که نمیدانم در این دووراهی بزرگ شما را از خدا بخواهم یا وزن ایده آل را!

لطفا در پاسخ به این نامه تعجیل بفرمایید و من دلخسته را از بند غصه برهانید!


همچنین اگر ممکن است چند کتاب خوب به من معرفی کنید تا در این ایام تلخ اوقات خود را بهتر سپری کنم

از شما کمال تشکر را دارم که نامه های من را میخوانید و اگر پاسخی نیز برای بنده بنویسید کمال تشکرم بیشتر خواهد شد


دوست دار شما

الف میم 

نامه اول

آلفرد جان!

از وقتی شما به ما یاد آوری کردی که دوست معمولی ای بیش نیستیم  زندگی اینجانب زیر و رو شد

همه ی آینده ای که در کنار شمما متصور شده بودم فروریخت و هرلحظه ای که نسبت به شما عشق داشتم سیاه و ناپدید گشت

کاشت میدانستی من حتی جنسیت بچه هایمان را انتخاب کرده بودم، اما به خاطر احترامی که برای شما قایل بودم انتخاب اسم را برای شما کنار گذاشته بودم

کاش میدانستی چقدر ذوق داشتم برای چیدمان دکور خانه ی مشترکمان و برای وقت هایی که با پختن قرمه سبزی از شما دلبری میکنم

اگر میدانستی همه حرف های نگفته ام را شاید دلت میخاست کنار من همان آینده را داشته باشی، یا نه! شاید این ها برای شما فقط حرف های تکراری ای بود که حالتان از شنیدنشان بهم میخورد. بهر حال که من هنوز به شما فکر میکنم و امیدوارم یک روز شما به من بگویی عشق پنهانی را که دوست دارم داشته باشی و از من مخفی نگه داشته ای!

من دل نداده ام! نه به بهرام نه به سامان و نه به هیچ یک از پسر هایی که اطرافم پرسه میزنند

من فقط عشق خالص شما را تقاضا میکنم و امیدوارم یک روز که دیر نشده باشد بتوانم از آن سیراب شوم

من فدای شما بشوم!


امضا به همراه مقاویر فراوانی دلتنگی

از طرف عاشق دلخسته ی شما