فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

شروع

همونجوری که هرچیزی شروعی داره پایانی هم داره

ولی شروع یه سری چیزا مث پایان یه چیز دیگه اس

شروع بدی پایان خوبیه

شروع دوستی پایان تنهاییه

شروع سیاهی پایان سفیدیه

شروع خوشبختی پایان بدبختیه


دارم میرم سمت شروع یه سری چیزا

چیزایی که خیلی مبهمه برام

چیزایی که شاید پایان نداشته باشه و شاید شروع یه چیز دیگه پایانش باشه


بعضی وقتا دلم میخاد یه "حضور" قوی تر از خودم وجود داشته باشه که دستمو بگیره و راهو نشونم بدهکه نکنه یه وخت پامو کج بزارم و خطا برم

بعضی وقتا هم دلم میخاد زندگیم سراسر جبر باشه و بدون اختیار پیش برم که تهش به سعادتی که قراره ابدی باشه برسم

یا حداقل یه چیزی باشه که تهشو نشونم بده

بدونم چند سال دیگه قراره پیش برم و چیکارا قراره توی این چن وخته بکنم و راهم آسون تر باشه


فک کنم اینا همش به خاطر تنبلیه

سختمه کارای سخت بکنم و راهای سخت برم

سختمه سختی بکشم :))

راحت طلب تر از من فک کنم آفریده نشده


خدایا خودت همه چیو بخیر بگذرون


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد