فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

فصل پنجم

گاه نوشت های یک دیوانه!

اخیرا

اخیرا دارم به این فکر میکنم که به یه آپشن سلف دیستراکت نیاز دارم

تا وقتایی که از خودم خسته میشم بزنم همه چی بپکه

امید الکی نیست که به این فکر میکنیم که روزای بهتر توی راهن؟ کودوم راه؟ 25 ساله منتظرم از راه برسن

انقد چسبیدم پشت شیشه تا بیان که دیگه خسته شدم از انتظار

اصن از کجا معلوم اون روزایی که قراره بهتر باشن برای ما مطلوب باشن؟ ینی از نظر ماهم بهتر باشن؟


میدونم هیچ کسی نمیتونه کمکم کنه که از این چاله ای که افتادم توش در بیام بجز خودم ولی خودم هم نمیخام به خودم کمک کنم

شایدم میخام و نمیتونم

اگه خدایی دارین بهش بگین امشب بیاد تو خوابم و بهم بگه داستان چیه که داره انقد همه چیو پیچیده میکنه 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد